بعد از سه سال یه نفر پیغام بیاره که حلال کنی و ببخشی و تو نمیدونی میشه حلال کرد و گذشت . چه روزهایی سختی گذروندم و چقدر غصه خوردم و همین رنج و غصه منو مریض کرد .

نه میتونم خوشحال باشم از اینکه اونها ناراحتن و  و نه میتونم نبخشم چون قلبم دیگه تحمل این رنج و کینه را نداره .

همه چیز میشه درست بشه و برگرده سرجاش انگار اتفاقی نیفتاده اما مریضی من نه .تنها چیزی که نمیشه جبرانش کرد چون معلوم نیست من خوب بشم .

اما امیدوارم ،چون من خدایی دارم که حواسش هست،وقتی دوستم تعریف میکرد که چی گفتن تنها دلم لرزید و بغض کردم و گفتم خدایا ممنونم که فهمیدن اشتباه کردن و اعتراف کردن .

ولی چه حیف از روزهای عمرم‌ که با غصه گذشت و منو افسرده کرد . و شادی از دلم رفت.

به بقیه نگفتم چی شده عادتمه اول خودم باید در مورد اتفاقات فکر کنم در مورد همه چیزش چیکار باید بکنم ،وقتی که سنگینی اون موضوع کم شد احساس سبکی کردم به بقیه میگم .

میگذرم و به خدا واگذار میکنم میدونم که هر چیزی قانون خودشو داره اگه من کاری نتونم بکنم خودشون نتیجه کارهاشونو مبینن من فقط نظاره  گرم.

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تولیدی دانلود تنور سنتی خرید اینترنتی فروشگاه اینترنتی کتاب عباسی iranbooker تحصیل در ترکیه دانلود اهنگ